حجت الاسلام والمسلمین سیدرضا کامیاب در مردادماه سال ۱۳۲۹خورشیدی در روستای نوده از توابع گناباد در خانوادهای کشاورز و روحانی دیده به جهان گشود. از ابتدا تحت تربیت پدرش قرار گرفت و از کودکی همراه پدر به کشاورزی پرداخت. او در کودکی دچار حادثهای شد که احتمال زنده ماندنش کم بود، اما با توسل پدرش، شفا پیدا کرد. پدرش نذر کرده بود در صورت شفای فرزندش، در زمره روحانیت باشد و در مشهد بماند.
تا سیزده سالگی در زادگاهش به تحصیل و کار اشتغال ورزید سپس به گناباد مهاجرت کرد. در حوزه علمیه این شهر زندگی پرمخاطره و باصفایش را شروع کرد و به آموختن معارف اسلامی پرداخت.
حدود دو سال در آنجا ادامه تحصیل داد. به لحاظ استعداد شایستهای که در شهید کامیاب بود، مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا نصیری، رئیس حوزه آن وقت گناباد، به او پیشنهاد داد به حوزه علمیه مشهد برود؛ لذا شهید به مشهد عزیمت کرد. اوج فراگیری علمی شهید در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۷ بود.
به قول رهبر معظم انقلاب: «او در آن زمان طلبه خوش استعدادی بود، درس خوان.» علاقه عجیب وی به اندیشههای شهید مطهری منجر به ملاقاتهای بسیار وی با اندیشمندان انقلاب شد.
فعالیتهای سیاسی و تبلیغی شهید کامیاب منحصر به مشهد نبود بلکه در بسیاری از شهرهای کشور به روشنگری میپرداخت از جمله در رمضان سال ۱۳۵۷ کرمان را به خروش آورد. هزاران تن از مردم این شهر را در مسجدجامع گرد آورده بود که به تظاهرات عظیم و گسترده در این شهر انجامید. به دنبال این ماجرا، ساواک شهر کرمان دستور دستگیری شهید را صادر کرد، اما با هوشیاری شهید، موفق به دستگیری او نشدند.
اثرگذاری شگرف سخنان شهید به حدی بود که به باور برخی، شور انقلاب در کرمان از همین زمان آغاز شد. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در این رابطه گفته بود: «مبارزات انقلابی من از زمانی آغاز شد که سخنرانیهای شهید کامیاب را در کرمان شنیدم و از طریق او وارد مبارزات شدم.»
پس از آن، حجت الاسلام کامیاب به یزد میرود و شب را در منزل شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی به سرمی برد و از آنجا به شهر قزوین سفر میکند. سخنرانیهای پرشور وی در آنجا موجب تعطیلی بازار و حمله دژخیمان رژیم به مردم میشود. در پی این ماجرا، معاون ساواک این شهر دستور دستگیری سیدرضا کامیاب را صادر کرد، اما وی توسط عدهای از دانشجویان، شبانه به تهران منتقل شد.
در سال ۱۳۴۷ زلزلهای مهیب در منطقه فردوس و کاخک از توابع گناباد رخ میدهد. آشنایی شهید کامیاب با رهبر معظم انقلاب در همین زمان اتفاق میافتد. در جریان کمک به زلزله زدگان طبس، معظم له و حجت الاسلام کامیاب از نزدیک با هم آشنا شدند و این آشنایی فتح بابی برای آغاز همکاری مبارزاتی بود.
آشنایی با رهبر معظم انقلاب زمینه آشنایی و همکاری وی با شهید عبدالکریم هاشمی نژاد و آیت الله واعظ طبسی را هم فراهم میکند. به این ترتیب، هسته چهارنفری روحانیان انقلابی مشهد در آن زمان تکمیل و شروعی برای فعالیتها و سخنرانیهای روشنگرانه شهید کامیاب میشود. به رهبر معظم انقلاب پیشنهاد میدهد کلاس تفسیر قرآن در حوزه علمیه مشهد برگزار کنند که با استقبال خوبی از سوی طلاب رو به رو میشود.
شهید کامیاب در امر آموزش یدی توانا داشت و در این زمینه توانست نیروهایی را تربیت کند که در نظام جمهوری اسلامی ایران تاریخ ساز باشند. سردار شهید ناصر ابوالقاسمی شاگرد شهید کامیاب بود. هم چنین شهید میرعلی حسینی، اولین فرمانده سپاه آزادشهر که در غائله گنبد حضور یافت و مجروح شد و چند سال پیش بر اثر جراحات به شهادت رسید، نیز شاگرد شهید کامیاب بود.
حتی سرلشکر شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، نیز دو سال قبل از انقلاب در کرمان از شاگردان این شهید بزرگوار که مسئول آموزش حزب جمهوری اسلامی بود به شمار میرفت. شماری از شاگردان سیدرضا کامیاب بعدها مناصب اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی را بر عهده گرفتند.
شهید کامیاب بر مبارزان انقلابی شرق گلستان نیز تأثیر بسزایی داشت به طوری که شهید علیرضا نقدی پور، از مبارزین گالیکشی، از محضر شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب درس مبارزه را میآموخت و مبارزان منطقه زیر نظر این روحانی سازمان دهی میشدند.
در زمان فعالیت شهید کامیاب، بیشتر جلسات روشنگری و سیاسی شهید هم در منزل و هم مساجد مختلف سطح شهر به ویژه مسجد کرامت و امام حسن مجتبی (ع) برگزار میشد که اقشاری از صنوف مختلف حضور پیدا میکردند. مسجد کرامت رسالت بزرگی در عرصه انقلاب داشته است. فرزند ارشد شهید اضافه میکند: «شهید کامیاب در حیطه دانشگاهها نیز ورود جدی داشته و سخنرانیهای فراوانی در دانشگاه و در جمع دانشجویان داشته است.»
شهید کامیاب بعد از انقلاب اسلامی نیز مسئولیتهای مختلفی از جمله دایره عقیدتی سیاسی لشکر ۷۷ خراسان، قسمت تحصیلات و ارزشیابی کمیته انقلاب، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و هم چنین مسئولیت اعزام مبلغ را عهده دار بود. آخرین مسئولیت شهیدکامیاب نمایندگی مردم شهر مشهد در مجلس شورای اسلامی بود که طی این مدت، بارها از طرف منافقین تهدید شد و مورد سوء قصد قرار گرفت.
مهمترین مسئولیت شهید کامیاب همکاری در تأسیس حزب جمهوری اسلامی در مشهد است، زیرا در آن زمان، گروههای انحرافی زیادی درصدد تغییر مسیرانقلاب بودند. شهید کامیاب و شهید هاشمی نژاد خط مقدم مقابله با این انحرافات در مشهد بودند.
به گفته سید محمدجواد هاشمی نژاد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نخبگان فکری و نظریه پردازان انقلاب مانند شهید کامیاب تمام هم و غمشان این بود که کاری کنند تا این نهضتی که به قیمت بسیار گران به پیروزی رسیده است از مسیر خودش منحرف نشود، زیرا یکی از کارهایی که دشمن همیشه در نهضتها و جنبشها میکند همین است که از هر راه ممکن اعم از کودتا، ترور یا نفوذ بین سران آن نهضت، به تدریج مسیر را منحرف میکند.
شهید سیدرضا کامیاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در واحد آموزش حزب جمهوری در شهر مشهد قبول مسئولیت کرده بود. در سال ۱۳۶۰ که دکتر دیالمه در جمع ۷۲ تن به فوز شهادت نایل شد، شهید کامیاب از سوی گروههای مردمی و متدینان برای انتخابات میان دورهای دعوت به کاندیداتوری میشود.
با رأی قاطع مردم به شهید کامیاب که نشانه محبوبیت وی در میان مردم مشهد بود و مایه افتخار و مباهات است، ایشان به عنوان نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی تعیین میشود. هرچند ترس منافقین از حضور مؤثر ایشان در مجلس باعث شهادتش میشود.
شهید کامیاب در انتخابات میان دورهای مجلس به عنوان نماینده مشهد مقدس نامزد میشود. در آن دوره رأی نیاورد، اما در دوره اصلی که دوباره نامزد شد، از میان ۳۲۸ هزار رأی ماخوذه صحیح، ۲۹۸ هزار رأی گرفته بود که از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون در خراسان رضوی بی نظیر بوده است.
روز ۸ مرداد سال ۱۳۶۰ مصادف با ۲۷ رمضان ۱۴۰۲ ساعت ۱۱ ظهر شهید کامیاب از دفتر حزب جمهوری به سمت منزلش به راه افتاد. قرار بود ساعت ۱۲ خودش را به فرودگاه برساند. هم زمان با حرکت ماشین، موتورسواری با دو سرنشین که از قبل از مسیر حرکت شهید اطلاع داشتند به تعقیب او پرداختند و در تقاطع خیابان راه آهن (خیابان شهید کامیاب فعلی) و خیابان خواجه ربیع، در حالی که سرعت ماشین کم شد، دو گلوله به کتف و جمجمه وی شلیک کردند. سرانجام شهید کامیاب پس از چند ساعت در بیمارستان به حیات جاوید و لقای رب نایل آمد.
گفتاری از بیبی طاهره بیدار فریمانی، هممسر شهید سیدرضا کامیاب درباره سلوک شخصی و اجتماعی ایشان
شاید بهترین فردی که بتواند خصوصیات فردی شهید کامیاب را برای ما به تصویر بکشد همسر ایشان باشد. او سالها در کنار شهید حضور داشته است و با خصوصیات اخلاقی و اجتماعی اش به خوبی آشنایی دارد.
وجود چنین همسر شجاعی در کنار شهید این توان را به او داده بود تا با شجاعت تمام در مسیر مبارزه قدم بردارد و در برابر سختیهای این مسیر تاب آوری نشان دهد. متنی که میخوانید گفتاری از همسر شهید کامیاب در شناخت بیشتر خصوصیات فردی و اجتماعی ایشان است.
شهید کامیاب، مرد روزهای پرفرازونشیب انقلاب بود. ساده زندگی میکرد و عمیق فکر میکرد. یکی از مهمترین اصول زندگی اش مطالعه بود و علاقه زیادی به کتابهای شهید مطهری داشت. کتابخانه ما از کتابهای او پر بود. آخرین دیدار من و شهید کامیاب بیست وهفتم ماه مبارک رمضان بود.
وقتی او دعای شب ۲۷ ماه رمضان را خواند، دیدم کتابهای دیگری را از کتابخانه برداشت و ساعتی را مطالعه کرد. وقتی از او پرسیدم چرا شما یک ساعت درباره هر آیه مطالعه میکنید و فکر میکنید، جواب داد: «انسان باید همه نکتهها را درباره یک آیه بداند. باید مطالعه کند و مطلب را تحلیل کند تا بتواند آن را برای دیگران نیز بشکافد و به خوبی روشن کند.»
دوست داشت من نیز به اندازه خودش اهل مطالعه باشم. به همین دلیل سعی میکرد زمانی که وقت داشت، در کارهای خانه به من کمک کند تا کمی وقتم خالی شود و بتوانم مطالعه کنم. همیشه توصیه میکرد که یک نوع غذا بپزم. به من میگفت: «من ترجیح میدهم شما یک نوع غذا سر سفره بگذاری و بقیه وقت خود را صرف مطالعه کتاب کنی.»
اگر احیانا دو نوع غذا بر سر سفره بود، از غذای دوم نمیخورد. همسرم میگفت: «تا میتوانی وقتت را تقسیم کن. وقت خیلی باارزش است. دو ساعت برای کارهای خانه بگذار و باقی را مطالعه کن. انسان باید تفکر داشته باشد. زندگی ساده مایه آرامش است و هرچه تشریفات و تجملات در زندگی بیشتر باشد، بیشتر از بعد اصلی زندگی عقب میماند.»
او علاوه بر مطالعه، بحث و تبادل نظر را جزء مهم کارهای خود میدانست. با همه حتی آنان که تفکرات مخالف انقلاب داشتند مباحثه میکرد و با نفوذ کلامی که داشت، آنها را به راه میآورد. زمان شاه دو بار از او بازپرسی شد و آنها با تهدید، از شهید کامیاب خواستند از فعالیتهای سیاسی دست بردارد. ما به دلیل همین تهدید ها، پیوسته از این خانه به آن خانه اسباب کشی میکردیم.
فعالیتهای سیاسی و تبلیغی شهید منحصر به مشهد نبود بلکه در بسیاری از شهرهای کشور به روشنگری میپرداخت. در رمضان سال ۱۳۵۶ کرمان را تکان داد و هزاران تن از مردم این شهر را در مسجد جامع گرد آورد که به تظاهرات عظیم و گسترده در این شهر موجب شد. به دنبال این ماجرا ساواک شهر کرمان دستور دستگیری او را صادر کرد، اما آنها به علت هوشیاری شهید، موفق به دستگیری اش نشدند.
ایشان بسیار مهربان و اهل مطالعه بودند. زمانی که وقت داشتند، در کارهای خانه به من کمک میکردند. آقای کامیاب زندگی ساده را دوست داشتند. وقتی مهمان داشتیم و بچهها نمیگذاشتند به کارها برسم، همیشه با روی خوش میآمدند و به من کمک میکردند. بچههای کوچک را نگه میداشتند و همیشه حامی من بودند.
مصداقهای رحمت در زندگی شهدا هم چنین زندگی شهید کامیاب زیاد است. او هر یاری و کمک رسانیای که به مردم داشت، برای رضای خدا و به دور از هرگونه ریا و خودنمایی بود. یکی از همسایههای ما که منزلشان پشت خانه ما قرار داشت، آب نداشتند. نزدیک ماه مبارک رمضان بود. تا آقای کامیاب از مشکل آنها باخبر شدند، آستینها را بالا زدند و با استفاده از شیلنگ، آب را از خانه خودمان به خانه آنها لوله کشی کردند.
یک بار دیگر وقتی برادرشان در سفر بود، لوله، آب منزل آنها دچار مشکل شده بود و به علت ترکیدگی لوله آب قطع بود. آقای کامیاب به محض اینکه خبردار شد، از استراحت و مطالعه اش چشم پوشی کرد و وسایل خرید و با اوستا به آنجا رفت. سه ساعت گذشت. وقتی به خانه برگشت، فهمیدم خودش در کنار اوستای لوله کشی کار کرده است تا مشکل بی آبی آنها زودتر حل شود.
ایشان بسیار بی باک بود و در جلسات مخفی ضدرژیم شرکت میکرد. همیشه از سوی مأموران ساواک و منافقان تحت پیگرد بود. نیروهای رژیم با لباس شخصی در جلسات مختلف دنبال آقای کامیاب بودند. ایشان پای سخنرانی رهبر معظم انقلاب و آیت ا... فرزانه میرفتند و گاهی اعلامیهها را به خانه میآوردند و برای حضرت امام (ره) احترام ویژهای قائل بودند.
خانوادههای ما باید ایمانشان به ائمه (ع) و خدا درونی باشد، چون اگر ایمان ما درونی باشد، تمام نقشههای دشمن و منافقان نقش بر آب و خنثی میشود. راه شهیدان باید ادامه داشته باشد. شهید کامیاب همیشه تأسف میخورد که چرا به شهادت نرسیده است.
همیشه به فرزندانم میگویم: «شهدا برای خود و خانواده شان توفیقی هستند. درست است که تحمل این فقدان سخت است، اما راه شهیدان راهی است که خدا به بهترین هایش میدهد.» در همه مراحل زندگی ام حضور شهید کامیاب را در کنار خود و فرزندانم احساس میکنم و همین به من آرامش میدهد.
سیدحسین کامیاب فرزند شهید کامیاب درباره پدرش میگوید
یکی از روحیات خاص و برجسته پدرم شجاعت بود. سخنرانیهای غرای او در عرصه سیاست گویای این مطلب است که نشان از بینش و درک بالای سیاسی و اجتماعی و برداشت عمیق از واقعیات داشته است. شهید کامیاب در عرصه روشنگری بسیار فعال بود.
نمونههای بینظیر آن را علاوه بر مشهد مقدس و شهرستانهای حومه در استانهای شمالی و کرمان در زندگینامه وی شاهد هستیم. هنوز در کرمان با گذشت چند دهه از شهادت وی ابراز ارادت را نسبت به شهید کامیاب شاهد هستیم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین حزب تأسیس شده حزب جمهوری اسلامی بود که فعالیت وسیعی در سطح کشور داشت. به نوعی میتوان گفت تنها حزب موفق در آن زمان بود. پدرم به عنوان مسئول آموزش حزب در خراسان مشغول بود.
به توصیه دوستان، شهید کامیاب در انتخابات میاندورهای مجلس به عنوان نماینده مشهد مقدس نامزد شد که در آن دوره رأی نیاورد، اما در دوره اصلی که دوباره نامزد شد، از میان ۳۲۸ هزار رأی مأخوذه صحیح، ۲۹۸ هزار رأی گرفته بود که از ابتدای انقلاب تاکنون در خراسانرضوی بینظیر بوده است.
ورود پدرم به مجلس همزمان با ترورهای فراوان گروهک منافقین بود که عموم مردم را تا افراد برجسته و صاحب منصب ترور میکردند. ترور شهید کامیاب در حالی رخ داد که از چند روز قبل تهدیدهایی درباره به شهادت رساندن وی به صورت اعلامیه منتشر شده بود.
در نهایت، چند روز بعد در حین برگشت از حزب جمهوری در بولوار راهآهن، در مردادماه ۶۰ مصادف با ۲۷ رمضان ترور شد. برای شهادت وی یک راهبندان سوری و نمادین در بولوار شهید کامیاب فعلی ایجاد کرده بودند. ضارب گلولهای به سمت شهید روانه کرد که تا رساندن پدرم به بیمارستان، به دلیل اصابت گلوله به نخاع، به فیض عظیم شهادت نایل شد و بیمارستان امدادی نیز به اسم خود شهید نام گرفت.
باید گفت افراد تشکیلدهنده حزب در آن زمان به منزله ارکان اصلی نظام بودند که یا شهید شدند یا در حیات هستند. وقتی گفته میشود ارکان نظام یعنی تمام هیمنه نظام. این مسئله در حزب جمهوری متبلور بود. آن زمان، بعد از پیروزی انقلاب، با توجه به مشکلاتی که در بخشهای مختلف جامعه داشتیم، حزب به منزله شاکلهای بود که تمام بخشها را مورد نظر قرار میداد و رسالت حزب صرفا تعریفی که در برداشتهای سیاسی میشود در آن زمان فراتر بود.
شهید کامیاب سخنرانی زیبایی دارد که میگوید: «الان که به پیروزی رسیدهایم تازه ابتدای کار است و باید انقلاب خود را مکتبی کنیم.» نکته جالب این است که شهید در صحبتهای خود بسیاری از مسائل فعلی را پیشبینی کرده بود.
شهید کامیاب انسی عجیب با نهجالبلاغه داشت. من فکر میکنم انس وی با نهجالبلاغه در پناه تربیت خاص شهید بوده است. در آن زمان، بیشتر جلسات روشنگری و سیاسی شهید هم در منزل و هم مساجد مختلف سطح شهر بهویژه مسجد کرامت و امام حسن مجتبی (ع) بود که اقشاری از صنوف مختلف حضور پیدا میکردند.
مسجد کرامت رسالت بزرگ و زیبایی در عرصه انقلاب داشت. شهید کامیاب در سال ۶۰ شهید شد و بعد از پیروزی، دو یا سه سال بیشتر فرصت فعالیت نداشت، اما در همین سالهای اندک، به طور جدی در مسیر رسالت خود حرکت کرد.
پدرم با تمام مشغلهای که داشت به مسئله خانواده بسیار توجه میکرد. ظرافتهایی اخلاقی در رفتار شهید بود که بسیار عمیق و امروز لازمه نهاد خانواده است. پدرم به مسئله کتابخوانی بسیار تأکید داشته و اساسا مطالعه را عامل آگاهی میدانست. همچنین بر مبنای آموزههای دینی به مسئله صله ارحام با وجود مشغله و گرفتاریها توجه فراوان داشت.